کال گراف

می رسانندمان روزی...

.

.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سربند» ثبت شده است

دم افطار که بی‌تاب‌تر و تشنه‌ترم

می‌شوم غرق علمدار...عمو...آب...حرم...

آمدم و از میان سرببندها، نام تو را انتخاب کردم....

شاید هم تو مرا انتخاب کردی، آخر من کجا و درک تو کجا...

آمدم برای ماندن... برای با تو بودن تا ابد!

میدانم که لیاقتش را ندارم ولی کرامت شماست که مرا جری کرده به این رفاقت...

آمدم... مرا با خود ببر و نیاور... فقط همین

مرا ببر

برای دریافت طرح در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید